ستون آخر
على جوادى
فیلم فتنه و مباحث پس از آن

معمولا گذر زمان و سفیدی مو با خود مشکلات عدیده ای هم به دنبال دارد. فراموشی و ضعف حافظه یک محصول این پروسه است. اما علیرغم وجود چنین معضلی کمتر کسی در بررسی های خود تلاش کرده است که رجوع به حافظه را از محاسبات ذهنی خود پاک کند. غبار آنچه که در ذهن ثبت شده است را معمولا با کمی فشار به حافظه میشود، پاک کرد؟!

تاکنون کمتر نمایش فیلمی "با بودجه کم" موجب صدور مجموعه ای از بیانیه ها و بحث و جدلهای جنجالی در جنبش کمونیسم کارگری شده است! حافظه من چیزی در این زمینه بخاطر ندارد. حتی فیلمهایی "با بودجه سنگین" هم هرگز چنین جایگاهی در جنبش ما پیدا نکردند. نه فیلمهای رامبویی، نه فیلمهای دیگری! بهرحال هر پدیده ای آغازی دارد و "دفعه اول" به این اعتبار همواره معنی دارد!

نقد فیلم اما یک عرصه از بررسی کار سینما و بعضا سیاست است. هیچ عرصه و قلمرویی در جهان معاصر از علم و هنر و سینما نیست که مهر جهان سرمایه داری را برخود نداشته باشد. اما موضوع نقد این فیلم در جنبش ما پدیده ای فراتر است. نوعی تسویه حساب است. پرتاب اتهامات سنگین و باور نکردنی از سوی دو بخش جنبش کمونیسم کارگری به طرف هم، بر سر تفاوت در نقد یک فیلم نیست! اما چگونه فیلم "فتنه" به چنین مکانی دست یافت؟ چرا اصل قضیه در این ماجرا فراموش شده است؟

جهان معاصر بیش از هر زمان شاهد کشمکش دو قطب تروریستی است. تروریسم دولتی آمریکا و ناتو و اسرائیل از یک طرف و تروریسم اسلامی با تمام شاخه ها و گرایشات موجود آن، از طرف دیگر. این جدال بیش از همیشه در فردای جنگ سرد خود را بمثابه جایگزین مصاف دو قطب جنگ سرد مطرح کرده است. جنگ سرد پایان تاریخ نبود. پایان تلاقی و کشمکشهای اجتماعی چه مترقی و چه ضد انسانی و ارتجاعی نبود. این تصورات کودنانه اند. منافعی در هر دو سوی این نبرد چنین مکانی را برای این کشمکش محوری و تعین کننده میدانند. گویا چنین رو درروئی هایی معنای مصافهای پس از جنگ سرد هستند. جهان سرمایه داری بدون کشمکش قابل دوام نیست. جنگ قطبهای مدعی قدرت سیاسی و سهم خواهی بیشتر و تقسیم سهم در جهان و مناطق مورد کشمکش یک جدال دائمی بخشهای طبقه حاکمه است. در این نبردها ما شاهدیم که چگونه فرهنگ، هنر، مذهب، کتاب، سینما، موسیقی، و سیاست مهر این کشمکش را بر خود حمل میکنند. کمتر جدالی است که از این کشمکش متاثر نشده باشد. کمتر قلمرویی است که این جدال را چه در اشکال ظریف و چه در اشکال زمخت منعکس نکند. یک خود ویژگی این مصافها قرار گرفتن دستگاه کثیف مذاهب در هر دو سوی این درگیری است. فیلم فتنه یکی از محصولات چنین جدال است. راسیستی و ضد انسانی است. یک فیلم "تبلیغی" برای تعرض به قطب مقابل است. ابزاری تبلیغی علیه قطب دیگر است. اما خود به همان اندازه موضوع نقدش، ضد انسانی است. نژاد پرستانه است. و مانند هر فیلم و نقدی از این نوع مسلما حقایقی را هم در قبال ارتجاع مقابل مطرح و بیان میکند. گوشه ای از حقیقت، نیمی از حقیقت، خود یک دروغ بزرگ است.

اما مستقل از اینکه فیلم فتنه چه مضون و جایگاهی دارد، تا همینجا توانسته است یک برگ دیگر بر جدالهای درون جنبش کمونیسم کارگری بیافزاید. شاید به این اعتبار فیلم "موفقی" بوده است. طنز تلخی است!

انکار و یا ندیدن اختلافات درون جنبش کمونیسم کارگری، بر سر سمت گیری، تمایل، و یا تخفیف دادن، به هر کدام از دو سوی این مصاف جهانی یک اشتباه است. نقد این گرایشات راه پیشروی است. این جدال تاثیرات خودش را در جنبش ما هم داشته است. تاثیرات این جدال را میتوان در تمایل رهبری کنونی حزب کمونیست کارگری به یک سوی این جدال، در برجسته کردن پروژه دست راستی "اکس مسلم"، سکوت مرگبار اکس مسلم در قبال فیلم فتنه، در دیدن جوانب "مثبت" حمله نظامی و جنگ خانمان برانداز و همچنین سکوتشان در قبال تحریم های جدید اقتصادی سازمان ملل دید. در طرف دیگر ما شاهد تخفیف دادنهایی به نیروهای قطب مقابل از جانب نیروی دیگر این جنبش بودیم. مبانی این نوع برخورد را میتوان بطور آشکاری در تزهای کورش مدرسی دید. (("موضع "دو قطب ارتجاعی" تنها اتخاذ يک موضع بيطرف در اين کشمکش خانمان برانداز است و بس. اين يک موضع ظاهرا تند است ولی در واقع موضعی در خدمت اسرائيل و خدمت به حزب الله است. موضع امروز مبنی بر "جنگ دو ارتجاع" بزرگترين خدمت به حزب الله است. اين موضع، موضع امريکا است. موضع انگليس است."!؟))

با این حساب چه نقدی متوجه این جدال و کشمکش است؟ واقعیت این است که در همان زمان که جدال بر سر فیلم فتنه حاد بود، یک تعرض همه جانبه علیه آزادی بیان و نقد مذهب در جریان بود. تعرضی که میرود به یک رکن سیاسی حاکمیت بورژوازی معاصر تبدیل شود، جلوگیری از نقد مذهب! قطعنامه ای ارتجاعی علیه نقد مذهب و بمنظور جلوگیری از نقد مذهب تصویب کردند. اما این دوستان متاسفانه به جای پرداختن به این جدال اصلی مشغول کشمکش بر سر فیلم فتنه شدند. به طرز باور نکردنی ای هر دو نیرو در این صورت مساله اسلامیستها و بورژوازی غرب شریک شدند که گویا فیلم فتنه موجد تعرض به آزادی بیان و یا تلاش ارتجاعی این دولتهای بورژوایی برای جلوگیری از نقد مذهب است. تسلیم هوچی گری های تبلیغاتی اسلامیستها و واکنش مرتجعین راست پرو غربی شدند. متاسفانه هیچکدام از این دو حزب آنطور که باید و شاید و شایسته جنبش ما است به مساله اصلی نپرداختند. مسائل حاشیه ای عمده شدند. بار دیگر رقابت و کشمکشهای کاذب جای نقد سیاسی و اصولی را گرفت. بجای سنگر بندی در مقابل این تعرض جهانی کل بورژوازی علیه بشریت متمدن، در گیر مسائلی درونی و تسویه حسابهای خرد شدند. این یک ویژگی تاسف آور بخشی از کمونیسم کارگری در دوران معاصر است!

جای منصور حکمت خالی است. دلم برایش تنگ شده است! نمیخواهم شاهد حاشیه ای شدن این بخشهای کمونیسم کارگری باشم! قدرت ما در اتحاد و انسجام و برافراشتن پرچم کمونیستی مارکس و منصور حکمت و نقد اصولی و متمدنانه چنین گرایشاتی در جنبش مان است.